نويسنده: علي اكبر سياسي




 

ريمند كاتل به سال 1905 ميلادي در انگلستان تولد يافت، و تحصيلات عالي خود را در دانشگاه لندن به پايان رسانيد. دو بار ازدواج كرد ( در 1930 و 1946 ) از همسر اول يك فرزند و از همسر دوم سه فرزند پيدا كرد. او نخست در انگلستان و بعد در امريكا در مؤسسات عالي فرهنگي و در دانشگاه ها به تدريس و تحقيق پرداخت و به عضويت انجمنهاي روان شناسي اين دو كشور و چندين مؤسسه ي علمي ديگر درآمد. كاتل يكي از پركارترين دانشمندان روان شناس به شمار مي آيد. مقاله ها و كتابهائي كه نوشته و تستهايي كه تهيه و تعبيه كرده است فهرست بالا بلندي را تشكيل مي دهند.
كاتل هم مانند آيزنك براي دست يافتن به متغيرها، يا عوامل اصلي شخصيت، در تحقيقات خود روش تحليل عوامل را به كار مي برد و نسبت به آن علاقه ي شديد نشان مي دهد و مي گويد اگر بحث از شخصيت نتواند چيزي را به اثبات برساند و اندازه بگيرد و به حساب درآورد بايد نامش را فلسفه يا هنر گذاشت، نه نظريه ي شخصيت در روان شناسي.
كاتل تحليل عوامل را به صورت اصلي و معمولي آن به كار مي برد در صورتي كه آيزنك در اين روش تصرف كرده و آن را به صورت خاصي درآورد و نامش را « تحليل معيار (1) » گذاشته است. فرق ديگري كه ميان اين دو قهرمان تحليل عوامل وجود است اين است كه آيزنك در تحقيقات خود سه متغير با عامل اصلي به دست مي دهد، در صورتي كه عده ي متغيرها يا عوامل اصلي كه كاتل به آنها مي رسد از 16 تا 21 عامل است و در پاره اي موارد از اين هم تجاوز مي كند.
از جمله ي تستهاي بسياري كه كاتل و همكارانش براي بررسي شخصيت تهيه و تعبيه كرده اند اينها هستند:
1- پرسشنامه هاي مربوط به عوامل شانزده گانه ي شخصيت. 2- پرسشنامه ي مربوط به شخصيت كودكان. 3- پرسشنامه ي مربوط به شخصيت دانش آموزان دبيرستانها. 4- تستهاي تحليلي انگيزش ( MAT ) (2) ...
بايد دانست كه علاقه و اعتقاد شديد كاتل به روش « تحليل عوامل » مانع نيست كه او نسبت به اطلاعاتي كه توسط روشهاي ديگر تحقيق به دست مي آيند توجه داشته باشد.

ماهيت شخصيت:

كاتل معتقد است كه نظريه ي شخصيت بايد هدفش اين باشد كه رفتار آدمي را در شرايط و اوضاع و احوال مختلف پيش بيني كند. از اين رو در تعريف شخصيت مي گويد:‌ « شخصيت چيزي است كه اجازه مي دهد پيش بيني كنيم آدمي در اوضاع و احوال معين چه رفتاري خواهد داشت. » (3) اين تعريف البته بسيار كلي است. كاتل خود متوجه هست كه اين تعريف دقيق نيست، ولي تعريف دقيق شخصيت را هم موكول به آن مي داند كه پژوهنده قبلاً مفاهيمي را كه مي خواهد در مطالعه ي رفتار به كار برد بتواند در نظر آورد، و اين كار البته خالي از اشكال نيست. اين مفاهيم را كه كاتل شخصاً به كار مي برد و به اعتقاد او ماهيت شخصيت از آنها درست شده است بدين قرارند: 1- صفت يا خصلت (4) 2- ارگ (5) 3- متا ارگ (6) 4- خود (7) 5- معادله ي تشخيص (8).

1- صفت:

صفت در اصطلاح كاتل معني بس وسيع دارد و مفاهيم يادشده ي ديگر را دربر مي گيرد، يعني آنها در واقع موارد خاصي از اين مفهوم عام كلي هستند، كاتل صفت را « يك ساخت ذهني و يك استنتاجي » مي داند كه از ملاحظه ي رفتار به دست آمده اند و انتظام و تشابه و پايداري آن رفتار را مي رسانند. او صفت ها را به يك اعتبار سه دسته مي كند:

1- صفات منشي:

كه سرعت و قوت و هيجان انگيزي را مي رسانند.

2- صفات تحريكي:

كه شخص را به سوي هدفي به حركت درمي آورند.

3- صفات تواني:

كه نمودار زيركي، مهارت و زبردستي هستند.
به اعتبار ديگر صفات به گفته ي كاتل بر دوگونه خواهند بود. صفات عام و صفات خاص. « صفات عام »، صفاتي هستند مشترك ميان همه ي افراد آدميان، يا لااقل ميان همه ي افراد يك جامعه. « صفات خاص » صفاتي هستندكه اختصاص به يك فرد معين دارند و به آن صورد در افراد ديگر ديده نمي شوند. اين صفات خاص خود نيز دو نوعند: يا نسبي هستند، يا مطلق. « صفت خاص » نسبي است اگر تركيب عناصر و اجزاي آن در هر كس به صورتي باشد كه در كسان ديگر به آن صورت نيست. صفت خاص مطلق است در صورتي كه منحصراً به فردي واحد تعلق داشته و هيچ كس ديگر آن صفت را نداشته باشد.
كاتل باز نياز به اعتبار ديگر صفات را دو دسته مي كند. يك دسته صفات سطحي و دسته ي ديگر صفات عمقي. صفات سطحي (9) گروهي از رويدادهاي رفتار هستند كه آشكارا و نمايانند و دوام آنها و توصيف پذيري آنها خيلي كمتر از صفات عمقي است، و از اين رو كاتل به آنها كمتر اهميت مي دهد. صفات عمقي (10) موجبات واقعي رفتار و سرچشمه ي صفات سطحي هستند، با دوامند و شناخت آنها براي مطالعه ي شخصيت ضرورت اساسي دارد.
فهم طبيعي عامه سر و كارش با صفات سطحي است و فقط آنها را مي شناسد و معتبر مي داند. شناخت صفات عمقي كاري است دشوار و آنها را به وسيله تحليل عوامل مي توان معلوم داشت. تحليل عوامل پژوهنده را قادر مي سازد به اينكه به آن صفات، يعني به متغيرها و عواملي كه منشأ صفحات سطحي هستند، دست بيابد و آنها را ارزش يابي كند.
صفات عمقي دو دسته اند: سرشتي (11) و محيطي (12). صفات سرشتي يا ارثي را شخص با خود به دنيا مي آورد؛ صفات محيطي در نتيجه تأثير محيط و تربيت به وجود مي آيند.
براي معلوم داشتن صفات اصلي، يعني موادي كه بايد روي آنها با تحليل عوامل عملياتي صورت گيرد كاتل سه روش را به كار مي برد. شرح حال (13) ارزش يابي خويشتن (14) و تستهاي عيني (15).
1- شرح حال، يعني رفتار روزانه در برابر رويدادهاي گوناگون زندگي، مانند چگونگي معاشرتها و تعهدات اجتماعي عده و نوع انجمنهائي كه شخص عضويت آنها را دارد، شماره ي تصادفهاي اتومبيل، درجات علمي و جز آن ...
2- ارزش يابي خويشتن به وسيله ي پاسخ گفتن به سؤالاتي صورت مي گيرد كه ضمن آن شخص حالات خود را بيان مي كند و ارزش آنها را معلوم مي دارد. اين روش مكمل روش شرح حال است. البته ارزش واقعي پاسخها بايد با وسائل عملي ديگر تعيين گردد.
3- تستهاي عيني، يعني ملاحظه ي رفتار شخص در شرايط معين، بي آنكه او مطلع باشد، به وجهي كه بتوان از روي اين گونه مطالعات رفتار آن شخص را در موارد مشابه پيش بيني نمود.
كاتل براي تعيين صفات عمقي اطلاعات و موادي را كه به وسيله ي شرح حال به دست آورده بود به تحليل عوامل سپرد و به نتايجي رسيد. آنگاه اطلاعات يا موادي را هم كه به دو وسيله ي ديگر، يعني ارزشيابي خويشتن و تستهاي عيني، به دست آورده بود نيز به تحليل عوامل داد و ملاحظه كرد كه نتايج در بسياري از موارد با آنچه كه به وسيله ي تست شرح حال معلوم گرديده بود تقريباً مطابقت دارد. بر اثر اين تحقيقات كاتل نخست به تعيين 16 صفت عمقي توفيق يافت و چندي بعد چهار صفت عمقي ديگر بر آنها اضافه نمود.
كاتل در بادي امر از اينكه روي صفات عمقي كه مكشوف داشته بود نامهائي بگذارد خودداري مي كرد، زيرا معتقد بودكه الفاظ براي بيان اين مفاهيم روان شناسي نارسا هستند. اين بود كه آنها را با حرف الفبا معرفي مي نمود. ولي بعدها خود را راضي كرد كه به آنها اسامي دهد. ما براي نمونه به ذكر چند صفت عمقي كه توسط كاتل سرانجام تعيين گرديده و روي آنها نامهائي گذاشته شده است، و به مختصر معرفي صاحبان آن صفات مي پردازيم:

1- خون گرمي(16)

( با مسامحه، اصل معاشرت )، ضد آن: خون سردي:(17) ( سختگير، بي علاقه، سرد برخورد )

2- استعداد:(18)

( باهوش، اهل تفكر، درخشان )، ضد آن: بي استعدادي (19) ( كم هوش، عمل بي نظر، بي فكر )

3- زنده دلي:(20)

( شورانگيز، بانشاط )؛ ضد آن: افسرده دلي (21) ( دلواپس، قانع، كم حرف )

4- من برتر نيرومند: (22)

( باصفت، رعايت كننده ي اصول اخلاقي)، ضدآن: من برتر ضعيف
(23) ( بي اعتنا به تعهدات و به اصول اخلاقي )

5- قلندري: (24)

( بي بندوبار، بي اعتنا به امورمادي و معنوي )؛ ضد آن: متانت (25) ( با اعتنا به امور، به صحت و درستي و به شايستگي )

6- تشابه عاطفي:(26)

( آرام، پخته، بي باك در روبرو شدن با واقعيت )، ضد آن: عدم تشابه عاطفي (27) ( از نظر عاطفي ناراضي، زودانگيخت ).

7- جنبه ي قوي اجتماعي:(28)

( اهل معاشرت، حادثه جو، بي باك )؛ ضد آن: گوشه گيري(29) ( انزوادوست، گوشه گير، خيال پرور ):

8- برتري جوئي:(30)

( استقلال طلب، پرخاشگر، يك دنده )؛ ضد آن، فرمانبري
(31) ( ملايم، سازشجو، صلح طلب )

9- اصلاح طلبي:(32)

( انتقادكننده، آزادفكر، آزادي خواه )؛ ضد آن: محافظه كاري
(33) ( احترام گذار به افكار موجود، سنت پوست )

10- درون گرائي: (34)

( ديرآشنا، در خود فرو رفته، ديرجوش ولي پايدار در دوستي و دشمني )؛ ضد آن: برون گرائي (35) ( زودآشنا، سريع در دوستي و دشمني، و در عمل )
به دنبال اين گونه تحقيقات و معلوم داشتن اين عوامل يا صفات عمقي، كاتل به تهيه و تنظيم چندين تست مهم، كه به وسيله ي آنها اندازه گيري آن صفات ميسر مي گرديد، همت گماشت.

صفات سطحي:

كاتل با مطالعه ي دقيق صفات بسيار فراواني كه اسامي آنها در كتابهاي لغت و فرهنگها ضبط شده است، نخست به اين نتيجه رسيد كه مي توان همه آنها را شصت دسته كرد و روي هر دسته عنواني گذاشت و آنها را نمودار تمام صفات سطحي دانست. پس از آن با مطالعاتي بيشتر، و توجه به وجه مشتركي كه شصت دسته ي يادشده با هم داشتند، عده ي آنها را به بيست و سه تقليل داد. از آن جمله اند:
درستي و دلبستگي به ديگران (36)؛ ضد نادرستي و بي علاقگي نسبت به ديگران (37). حالت كودكي و توقع از ديگران. خودمداري (38)؛ ضد پختگي عاطفي و تحمل ناكامي (39).
آقا منشي و وقار، انضباط در فكر (40)؛ ضد سبك سري و ضعف نمايان اراده (41). گردن كشي و طلبكاري، خودنمائي (42)؛ ضد اطاعت از مقامات صاحب قدرت، حجب و فروتني (43).

2- ارگ:

كاتل همه ي انواع وضع و حالها و واكنشهاي آدمي را ناشي از دو نوع صفت عمقي انگيزه اي مي داند. يكي از آن دو نوع را ارگ مي خواند و ديگري را متا ارگ. واژه ارگ را، كه در فيزيك به معني واحد انرژي است، كاتل براي رساندن انگيزه هاي ارثي برمي گزيند و در تعريف آن مي گويد:‌ « استعدادي است فطري كه به دارنده ي آن اجازه مي دهد براي واكنش در برابر طبقات معيني از امور آمادگي بيشتري پيدا كند تا در برابر امور ديگر، و نسبت به آنها انگيختگي و هيجان خاصي داشته باشد و عملي را آغاز كند كه در برابر هدف معين و مخصوص توفيقش كاملتر است تا در برابر هدف ديگر (14) ... » به عبارت ديگر ارگ صفتي عمقي، سرشتي و با تحرك است. برگزيدن واژه ي ارگ از طرف كاتل براي رساندن اين معني بدين علت بوده كه او مي خواسته است از استعمال الفاظ instinct وdrive به نظراو مفهو روشني ندارند اجتناب كرده باشد. واقع اين است كه ارگ در نظريه ي كاتل همان نقشي را ايفا مي كند كه غريزه در نظر ماك دوگال (45) دارد، زيرا كه ماك دوگال هم درتعريف غريزه جنبه هاي ادراكي وعاطفي و حركتي را در تعريف كاتل از ارگ آمده است منظور داشته است.
كاتل درباره ي اين كه چگونه مي توان با وسائل تجربي، فطري بودن ارگ ها را مدلل داشت و قوت و شدت آنها را اندازه گيري كرد توضيحات مفصلي مي دهد، و ضمناً چگونگي رشد و شكفتگي آنها را بيان مي كند و در اين مورد انگيزه ي جنسي را مثال مي آورد. توضيحات او دراين زمينه نزديكي نظر او را با نظريه روان كاوي به خوبي معلوم مي دارد.
كاتل همچنين براي مبناي فيزيولوژيك و شيميايي ارگ ها، و ارتباط رفتار ناشي از آنها با فعاليتهاي زيستي، اهميت فراوان قائل است و در اين باب نيز به تأكيد بليغ سخن مي گويد.
مطالعات و تحقيقات تجربي به اعتقاد كاتل هنوز كافي نيستند براي اينكه بتوان فهرست دقيق و كاملي از ارگ ها تنظيم نمود. با اين وصف او به طور موقت فهرستي شامل ده ارگ به دست مي دهد، بدين قرار:
1- ميل جنسي (46). 2- تأييد وجود خويشتن (47). 3- ترس (48). 4- نياز به حمايت ( والدين ). (49) 5- روح اجتماع ( فرار از تنهايي ) (50) 6- نياز به استراحت (51). 7- كنجكاوي (52). 8- خوددوستي ( عشق به خويشتن ) (53) 9- عاطفه انگيزي (54). 10- سازندگي (55).

3- متاارگ و عواطف:

متاارگ صفتي عمقي است كه جنبه ي انگيزش دارد و ناشي از محيط است. بنابراين فرق آن با ارگ از اين جهت است كه ارگ صفت عمقي سرشتي است و آدمي آنرا هنگام زادن با خود به دنيا مي آورد، در صورتي كه متاارگ در جريان زندگي، در نتيجه ي تجارب شخصي و تأثير عوامل اجتماعي و فرهنگي به وجود مي آيد. همه ي انگيزه هاي غيرسرشتي، مانند وضع و حالها و رغبتها، و عواطف گوناگون در زمره ي متاارگها هستند و همه از ارگ ها ريشه مي گيرند.
كاتل از ميان متاارگها اهميت خاصي به عواطف مي دهد، زيرا آنها زودتر از ساير متاارگها به ظهور مي پيوندند و از همه ي آنها با دوام ترند. تشخيص دقيق اقسام متاارگها دشوار است، ولي قدر مسلم اين است كه عواطف بر همه ي آنها سايه مي افكنند و آنها همه متفرع از عواطف هستند. از مهمترين عواطفي كه كاتل اسم برده است اينها هستند: علاقه به پيشه و كار خويشتن، علاقه به ورزش و به اقسام بازيها، احساسات مذهبي و ديني، عواطف خانوادگي، علاقه به كارهاي مكانيكي، حس وطن پرستي، و جز آن ...
فعاليت آدمي هميشه توجه به هدفي دارد، ولي راهي را كه او براي وصول به هدف دنبال مي كند هميشه مستقيم نيست. ممكن است در اين راه موانع و مشكلات و ناكاميها در انتظار او باشند و او ناچار شود به اينكه براي وصول به هدف اصلي خود را متوجه هدفهاي فرعي كه احياناً نامطلوب مي باشند بنمايد. يعني راه مستقيم را كنار بگذارد و از راه غيرمستقيم، كه گاهي بسيار دور و دراز و پرپيچ و خم است، بگذرد تا به مقصود اصلي برسد.
سرچشمه ي همه ي صفات و هدفها را، ارگ ها، يعني صفات عمقي سرشتي، با جنبه ي انگيزش طبيعي كه دارند، تشكيل مي دهند. يعني با بررسي دقيق مي توان متوجه شد كه همه ي آن صفات و هدف ها، چنانكه گفته شد، ارگ ها ريشه مي گيرند.

4- خود و آگاهي به خود-

شبكه ي پيچ در پيچ صفات وعمل متقابل آنها ايجاب مي كرد كه كاتل مفهوم ديگري به ميان آورد تا ثبات و سازمان عالي را كه در رفتار آدمي داراي اهميت بسيار است تأمين نمايد. او براي تعبير اين مفهوم، واژه هاي خود و آگاهي به خود را به كار برده است. اين مفاهيم البته با آنچه در نظريه ماك دوگال و در روان كاوي آورده شده است چندان فرقي ندارند.
عمل هر يك از صفات تحركي معمولاً وقتي به ظهور مي رسد و صورت مي پذيرد كه با سازمان عادي خود منافات نداشته باشد. اگر گاهي خلاف اين امر روي دهد، يعني صفات و عمل آنها از خود و سازمان عادي آن دوري جويند، اين تشابه عقده هاي عصبي يا ناراحتيهاي رواني خواهد بود و چنين مي رساند كه در سازمان عادي خود خللي روي داده است.
خود دو نوع است. يك خود واقعي، يك خود خيالي يا ارماني. خود واقعي آن است كه آدمي به هنگامي كه عقلش بجا است به آن معرفت دارد و قبول دارد كه همان موجودي است كه مي شناسد. « خود آرماني » يا خيالي آن است كه شخص آرزو دارد باشد. رشد و نمو طبيعي آدمي سبب مي شود كه اين دو نوع خود بهم بپيوندند و آميختگي پيدا كنند و يكي شوند تا آنجا كه آگاهي به خود شامل آن هر دو گردد.

5- معادله ي تشخيص:

كاتل مي كوشد به اينكه صفات عمقي را معلوم بدارد و وسيله ي اندازه گيري دقيق آنها را پيدا كند و تأثير عوامل محيط را روي آن صفات معين كند، و اين همه را در قالب يك فرمول رياضي بريزد، و مثلاً بگويد: فلان رفتار يا عمل ( ر ) مساوي است با فلان صفات عمقي ( عليه السلام ) به اضافه ي فلان صفات سطحي يا محيطي ( س )، و به اين شكل درآورد:
ر= ع + س

رشد شخصيت- تأثير وراثت و محيط.

نظريه كاتل درباره ي رشد و تحول شخصيت در بسياري موارد همان نظريه ي روان كاوي و نظريه هاي معروف يادگيري است، البته به اضافه ي بعضي مطالب تازه. اين رشد و تحول او بيش از هر چيز مربوط به تغيير يافتن ارگها و برقرار شدن متاارگها و سازمان يافتن خود مي داند. سرعت و وسعت اين رشد و تحول هم به اعتقاد او وابسته به عمل هوش و درجه ي استعداد و قدرت حافظه است.
كاتل درباره ي هوش تحقيقات وسيعي به عمل آورده و سرانجام بر اين عقيده شده است كه هوش دو نوع است و روي هر يك از آن دو نوع اسمي گذاشته است كه در فارسي مي توان از آنها، با اندكي مسامحه، به الفاظ هوش متحجر (56) ( يا جا افتاده و نسبتاً ثابت )، و هوش متغير يا متحول (57) تعبير نمود. كاتل در عين حال ترجيح مي دهد تا ممكن است از استعمال واژه ي هوش خودداري كند و هوش هاي دوگانه را « استعدادهاي كلي » بخواند. هوش متحول به كار يادگيري مي رود و معمولاً با تستهاي سنجش هوش اندازه گيري مي شود. اين هوش زير تأثيرمحيط قرار مي گيرد و با تمرين و درجه ي علاقه مندي شخص به موضوعهاي مختلف كم و زياد مي شود، بهرحال تا حدود سي سالگي قابل رشد و ترقي است، به خصوص در زمينه ي فعاليت لفظي و سخن گوئي.
هوش ثابت استعدادي است كه براي سازگار ساختن شخص با اوضاع و احوال جديد به كار مي افتد و جنبه ي فطري و اثي دار و وابسته به اعمال حياتي بدن ( فيزيولوژيك ) است و رشد آن تا 16 سالگي است و در اين تاريخ متوقف مي شود و از آن پس احياناً از ميزان آن اندكي مي كاهد.
در مورد يادگيري، كاتل « قانون مجاورت » يا « انعكاس شرطي » و قانون « تقويت » را قبول دارد؛ ولي به قانون تقويت كه آن را قانون تحريكي اثر (58) مي خواند بيشتر اهميت مي دهد و معتقد است پاسخهائي زودتر يادگرفته مي شوند كه فاصله ي ميان شخص و هدف منظور را كوتاه تر سازند.
كاتل درباره ي تأثير وراثت و محيط در تشكيل شخصيت پس از تحقيقات فراوان اين نظر را پيدا كرده است كه هر گروهي از آدميان صفت يا صفات مميزه اي دارد كه مي توان آن را هويت يا روح آن گروه (59) خواند. با آگاهي به اين صفت يا صفات مميزه، چگونگي عمل گروه مربوط، در اوضاع و احوال معين، قابل پيش بيني خواهد بود.
باري، نخستين گروهي كه با صفات مميزه اش در چگونگي تشكيل و تحول شخصيت آدمي اثر مي گذارد خانواده است. پس از آن گروه ها و مؤسسات ديگر اجتماعي و فرهنگي، مانند آموزشگاه ها، انجمن دوستان و همگنان، هم پيشه گان، هم صنفان، هم كيشان، هم حزبان، هموطنان ... مي آيند. بنابراين، براي شناخت شخصيت هر فردي و چگونگي رشد و تحول او، جمع آوري اطلاعات كافي از گروه ها و مؤسسات اجتماعي، كه آن فرد خواهي نخواهي زير نفوذ آنها بوده است، ضرورت خواهد داشت.
تحليل عوامل، به اعتقاد كاتل، در دست يافتن و به وصف آوردن هويت روح گروه ها همان نقش را ايفا مي كند كه در مكشوف داشتن و توصيف كردن شخصيت فردي مي كند.
نخستين تحقيقي كه در اين باب با گروه هاي معدودي به عمل آمده هفت عامل بدست داده است كه كاتل آنها را براي وصيف روح ( ويژگيهاي رواني و اخلاقي ) خانواده مفيد مي پندارد.
اين عوامل بدين قرارند:
1- « توجه به عالم خارج و گشاده روئي » كه ضد آن « خودداري و كناره گيري » است.
2- « هم آهنگي هشيارانه و بستگي بديگران » « فقدان هم آهنگي هشيارانه »
3- « واقع بيني و وابستگي » « ناپايداري و دوري جوئي »
4- « آرامش واقع بينانه » « جنب و جوش و پرخاشگري »
5- « زيركي و پايداري » « ادراك دلخواه و سرعت تأثر »
6- « جرأت و دليري در رفتار » « سهولت در فعاليت لفظي، در گفتار »
7- « رعايت آداب و مردم داري » « نقصان مردم داري و غفلت از آداب معاشرت »
با اين متغيرها يا عوامل و به وسيله ي اندازه گيري آنها ممكن است رابطه ي ميان خانواده هائي را كه به اعتبار آن متغيرها از حيث ساخت با هم فرق دارند معلوم داشت. به عبارت ديگر به وسيله ي اين متغيرها يا عوامل مي توان در توصيف و معرفي گروه هاي اجتماعي همان نتيجه را به دست آورد كه به وسيله ي صفات عمقي در تعريف و توصيف شخصيت هاي فردي به دست مي آيد.
كاتل براي توصيف هويت يا روح ( ويژگيهاي رواني و اخلاقي ) ملت هاي مختلف و پاره اي مؤسسات اجتماعي نيز تحقيقاتي صورت داده و به نتائجي رسيده است. تأثير شگرف محيط و گروه هاي اجتماعي در تحول شخصيت و رفتار آدمي، از نقش عوامل ارثي غفلت ندارد و براي اين عامل نيز اهميت و تأثير فراوان قائل است و معتقد است به اينكه بررسي اين عوال بايد پايه و مبناي تحقيق درباره ي شخصيت باشد. بحث مفصل او در اين باب در اين عبارت خلاصه مي شود: « روان شناسي كه بر مبناي اطلاع دقيق درباره ي سازمانهاي فطري و تأثيري آنها نباشد در اصول نظري كه به دست مي دهد ورشكست است و در كاربرد باليني و تربيتي جنبه ي شارلاتاني دارد (60).
كاتل بر مبناي همين اعتقاد با كمك همكارانش، براي معلوم داشتن سهم وراثت در رشد و تحول شخصيت، به تحقيق وسيعي پرداخته و به نتايجي رسيده است كه صحت آنها را تحقيقات بعدي بايد روشن سازند.
اما با وجود همه ي مطالعات و تحقيقات مفصلي كه تاكنون در زمينه ي تأثير وراثت و محيط در تشكيل و تحول شخصيت به عمل آمده است كاتل اعتقادش اين است كه « ما هنوز از جزئيات عل اين دو عامل به قدر كافي اطلاع دقيق به دست نياورده ايم. »

پي‌نوشت‌ها:

1- Criterion analysis
2- The Motivation Analysis Test ( MAT )
3- از كتاب « شخصيت: بحث منظم نظري و عملي، چاپ 1950 ص 2 و 3
Personality: A systematic, Theoretical, and Factual Study, New York, 1950
4- Trait
5- Erg
6- Metaerg
7- Self
8- Specification eqution
9- Surface traits
10- Source traits
11- Constitutional traits
12- Environmental- mold traits
13- Life record
Self rating -14
15- Objective tests
16- Cyclothymia
17- Schizothymia
18- General intelligence
19- Mental defect
20- Surgency
21- Desurgency
22- Super- ego Strength
23- Lack of Internal Standards
24- Bohenmianism
25- Conventional practicability
26- Emotional Stabiltiy
27- Dissatisfied Emotionality
28- Adventurous Cyclothymia
29- Withdrawn Schizophrenia
30- Dominance
31- Submission
32- Radicalism
33- Conservatism
34- Introversion
35- Extraversion
36- Integrity, Altruism
37- Dishonesty, undependability
38- Infenfentile, demanding, Self- cnteredness
39- Emotional maturity, frustration tolerance
40- Gentlemanlty, disciplined thoughtfulness
41- Foolish, extraverted lack of will
42- Crude social assertion
43- Obedience to authority, modesty
44- از همان كتاب « شخصيت، بحث منظم نظري و عملي »، ص 199
45- Me Dougall
46- Sex
47- Self Assertion
48- Fear
49- Protectiveness
50- Gregariousness
51- Rest- seeking
52- Exploration ( curiosity )
53- Narcistic Sex
54- Appeal
55- Construction
56- Cristallized intelligence
57- Fluid intelligence
58- Dynamic law of effect
59- Group syntality
60- ساخت شخصيت انسان ( The Structure of Human Personality )

منبع مقاله :
سياسي، علي اکبر؛ (1390)، نظريه هاي شخصيت يا مکاتب روانشناسي، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم